صوفي ار باده به اندازه خورد نوشش باد

شاعر : حافظ

ور نه انديشه اين کار فراموشش باد صوفي ار باده به اندازه خورد نوشش باد
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد آن که يک جرعه مي از دست تواند دادن
آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
شرمي از مظلمه خون سياووشش باد شاه ترکان سخن مدعيان مي‌شنود
جان فداي شکرين پسته خاموشش باد گر چه از کبر سخن با من درويش نگفت
لبم از بوسه ربايان بر و دوشش باد چشمم از آينه داران خط و خالش گشت
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد نرگس مست نوازش کن مردم دارش
حلقه بندگي زلف تو در گوشش باد به غلامي تو مشهور جهان شد حافظ